بوتاکس

ساخت وبلاگ

ی مدته که رفتم توی نخ بوتاکس کردن...

قبل از اینکه نجمه بره تهران خودم خیلی بهش فکر میکردم؛ اما وقتی آمد و اون همه تغییر رو دیدم دلم خواست...

بعد دیگه نشد که بشه... مثل همه برنامه هایی که برای زیباییم داشتم و هنوز نشده که بشه... 

بالاخره شد تا این عیدی که یهو جیلا به صورت غافلگیر کننده ای گفت که داداشش(همون آقای دکتر) داره بوتاکس میکنه و زری و نجمه و اکرم رفتن پیشش و اصرار به اصرار که تو هم بیا...

اما منکه نبودم... 

بهانه آووردم و نرفتم که دستم بشکنه... کاش ایران بودم و رفته بودم و بعدم همراشون میرفتم تهران عروسی... واااااااای که چقدر باحال میشد...

حالا هی از ما اصرار به اینکه مبلغش چقدره و از اون انکار که تو باش مهمون من؛ نگو که میخواست من برم آقای دکتر منو ببینه... یعنی جلسه معارفه و خواستگاری بود...

ووووی... حس دخترای 18 ساله رو میگیرم وقتی میگن خواستگاری...

دیگه نشد که بشه متاسفانه اما خب من از همه جا بی خبر گفتم که سری بعد که میاد میرم پیشش و ظاهرا اردیبهشت دارن میان...

الان که فکر میکنم میبینم وای من چی بپوشم؟!

حالا از اون روز هم به بوتاکس بیشتر فکر میکنم هم به اقای دکتر!!!

هر روز فکر میکنم اگر نتونم با چشم و ابرو احساسم رو نشون بدم چی میشه؟! 

چون من شدیدا احساسم رو از چشام منتقل میکنم و این موجب شده که دو بار که با یکی حرف میزنم طرف زرتی عاشقم میشه!!!

خالا هی میشینم و حرکات چشم ابروم رو در نظر میگیرم و سعی میکنم بدون جمع شدن چشام حرف بزنم یا بخندم یا عکس العمل نشون بدم و یا بدون بالا بردن ابروهام... کلا من از میمیک صورتم برای ارتباطات به صورت شدیدی استفاده میکنم و حالا موندم بوتاکس خوبه یا نه...

از طرفی خب خوشگل میشی توی ظاهر اما از طرفی مصنوعی میشی و مثل ژاپنی ها صورتت سرد میشه...

البته دوتا خوبی داره...

اول اینکه اینقدرصورتم یخ زده میشه که دیگه کسی جذب نمیشه و هر روز بدبختی داشته باشم... دوم اینکه میرم یکم ناز به دل آقای دکتر میارم...

بالاخره از همین اول باید حواسشو جم کنه که من نااااااااازم زیاده... والا!

بعد در همین اثنی داشتیم با دوستم راجبه اینکه ابروهامو حاشور کنم و ازین قرطی بازیا حرف میزدیم داشت تعریف میکرد که ی همسایه داشتن همیشه به خودش میرسیده و آرایش داشته... بعد ی روز انگاری تازه از خواب بیدار شده بوده و ارایش نداشته رفتن خونش کارش داشتن؛ میگفت یجوری بوده... انگار پاک شده بوده...

اینقدر برای این جمله خندیدم...

یکی که انگار پاک شده باشه!!

خیلی خندیدم...

حالا باید برم ببینم اقای دکتر دوست داره من کمرنگ باشم یا پر رنگ...

ما که خودمونو برای رئیسه کشتیم و اخرش به چشمش نیامدیم چه پررنگ چه کمرنگ...

برم ی دوره پیش این خانمایی که اینقدر شوهراشون میخوانشون ببینم چیکار میکنن بجز همین کارای زنونه! که اینجوری توی دهنشون رو طرف میبوسه و ی ثانیه نمیتونه نبودش رو تحمل کنه...

والا...

الکی نیست...

ی عمر زندگیه!!!

بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 32 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1396 ساعت: 9:28