بفرما قهوه تلخ!

متن مرتبط با «یعنی تا این حد» در سایت بفرما قهوه تلخ! نوشته شده است

نه این و نه آن

  • درسته که احساس بی نیازی میکنم اما غمگینم... بی نیازی با حسرت نداشتن میاد اما با شادی نمیاد... بی نیازی یعنی دیگه وقتی ادمارو میبینی حسرت اینو نخوری که کاش جای یکیشون بودی... دیشب رفتیم پدیده... خوب بود...  حالم خیلی خوب بود... هوا هم خوب بود... وبالاخره اینکه خوب بود... راجبه بحث زیبایی(حالا به ظاهر, ...ادامه مطلب

  • اگر این شهر پر از آدمهاست

  • همه چی خوبه... عالیه... فقط من خوب نیستم... نمیدونم چه مرضی دارم که وقتی همه چی خوبه من خوب نیستم... الان اردیبهشته... اینجا هوا بهشته... کارم آرومه... رئیسه سر قولش واسه کار مونده... منم اینقدر رله شدم که خودم وقتی نیست همه کار میکنم و حتی امروز که , ...ادامه مطلب

  • تازه فهمیدم چی به چیه!

  • تازه فهمیدم دنیا دست کیه!! تازه معنیه حرفای رئیسه رو فهمیدم! تازیه گرفتم جریان چیه! هیچ وقت اینقدر خنگ نبودم! اما این بار گند زدم!! تازه فهمیدم رئیسه از شرکت انرژی منفی نمیگیره! این منم که موجب شده از شرکت انرژی منفی بگیره وگرنه کی از مال و دفتر و دستکش انرژی منفی میگیره! تازه فهمیدم این منم که موجب شدم رئیسه نخواد بیاد شرکت! این منم که موجب شدم از کارش بدش بیاد! و انگیزه و علاقش رو از دست بده... , ...ادامه مطلب

  • کاش معتاد میشدم

  • داشتم تلگرام ورق میزدم... دیدم چقدر امکانات برای یادگیری! یعنی ی روزی بود من پرپر میزدم که بتونم ی کلاس نقاشی برم یا ی کلاس زبان ثبت نام کنم... اینقدر منابع کم بود و کلاسا گرون و رفت آمد واسه ما که بابامون ی کارمند بود سخت بود که فقط توی رویاهامون میتونستیم به ارزوهامون برسیم... بعد الان هزارتا سایت, ...ادامه مطلب

  • بوتاکس

  • ی مدته که رفتم توی نخ بوتاکس کردن... قبل از اینکه نجمه بره تهران خودم خیلی بهش فکر میکردم؛ اما وقتی آمد و اون همه تغییر رو دیدم دلم خواست... بعد دیگه نشد که بشه... مثل همه برنامه هایی که برای زیباییم داشتم و هنوز نشده که بشه...  بالاخره شد تا این عیدی که یهو جیلا به صورت غافلگیر کننده ای گفت که, ...ادامه مطلب

  • ولنتاینونه

  • خوشحالم که رئیسه اصلا ولنتاین یادش نبود، حتی تاریخش رو هم نمیدونه، با این همه گشت و گذار توی اینترنت بازم حواسش به این چیزا نمیره، کلا اهل این قرطی بازیا نیست...  برخلاف منکه از دو هفته قبل یادم بود... خب دیگه آدما با هم فرق دارن... از اونجایی که شنبه و یکشنبه رو مطمئناً نمیرفتیم شرکت و البته اینکه حتی نمیدیدمش و خوشبختانه کادوم هم رسیده بود و جز اینکه ساقی داشت میرفت مرخصی و اونم نبود، تصمیم گرفتم پنجشنبه رو حسابی سرحال بمونم و تا میتونم کارمو زود جم کنم هرچند کلی قصه داشتیم... دقیقه های آخر دل تو دلم نبود که رئیسه یهو نخواد بره، اصولا پنجشنبه ها همیشه عصر برنامه داره و زود جم میکنیم میریم، و بدتر اینکه شرکت تقریبا کاروانسراس و اصلا امنیت یک محل کار رو نداره! یاد اون شرکت بخیر از همه نظر عالی بود، اما خب از اونجایی که اصولا من عادت ندارم همیشه همه چی اکی باشه، ی وحیی منزل میشه و گندی نازل... بگذریم ازین تکرار مکررات...  بلک لیبل هم که رسید دیگه برنامه ام شدنی شد... میتونست خیلی رمانتیک تر باشه اما ماشین نداشتم که برم بیرون، برای همین فقط خواستم که اتفاق بیفته... تنها تغییر م, ...ادامه مطلب

  • داستانه نوشتن

  • واقعا چقدر خوبه که مینویسم... نمیدونم ریشه اش از کجا میاد اما حتما از یک احساس نیاز شروع شده... از اونجا که ی سری حرفا همیشه توی مغزم و روحم انباشت شده و هیچ محرمی برای هم صحبتی نبوده... دقیقا یادمه بزرگترین معضل کلاس سوم دبستانم؛ اضافه شدن درس انشا به درس هامون بود و برای من که ی شاگرد زرنگ بودم آووردن حرفام روی کاغذ و ازشون نمره نگرفتن ی درد بود... هرچند اون موقع ها و حتی الان زنگ انشا ی زنگ فان به حساب میاد اما برای ذهن بسته ی بچه 9ساله شاید انشا ی مرض بود... اعتراف میکنم تا کلاس اول راهنمایی هیچ وقت انشام رو سر هیچ کلاسی نخوندم... تا تونستم پیچوندم و همیشه هم بودن عده ای که یا شیره مال بودن یا ننه بابای بیکاری داشتن که بجاشون انشا مینوشت و این ی موهبت بزرگ بود که بقیه رو از خوندن انشا نجات میداد... اما دقیقا یادمه که اولین انشا که نوشتم راجبه تابستان خود را چگونه گذراندید بود که کلاس چهارم نوشتم و چند بار بلند بلند برای خودم خوندمش... حتی دقیقا یادمه که دور باغچه توی حیات راه میرفتم و تمرین میکردم تا صدای خودم برای خودم عادی بشه اما نمیشد... همیشه لرزش صدام رو موقع حرف زدن میشنیدم , ...ادامه مطلب

  • ترجمه مقاله تشخیص فاکتورهای کلیدی تأثیر گذار بر روی رفتار خرید مشتری، در زمینه ی

  • عنوان انگلیسی مقاله: Identifying Key factors affecting consumer purchase behavior in an online shopping contextعنوان فارسی مقاله: ترجمه مقاله تشخیص فاکتورهای کلیدی تأثیر گذار بر روی رفتار خرید مشتری، در زمینه ی خرید  آنلایندسته: مقالات علمی و ISIفرمت فایل ترجمه شده: WORD (قابل ویرایش)تعداد صفحات فایل ترجمه شده: 18   ترجمه ی سلیس و روان مقاله آماده ی خرید می باشد. چکیده: از آنجایی که تراکنش های خرید در دنیای واقعی، بر مبنای فعالیت های رو دو رو بین مشتری و پرسنل سرویس میباشد، تعاملات در تجارت الکترونیکی غالباٌ در وب سایت فروشنده اتفاق می­افتد. در این مطالعه به بررسی روابط بین مشخصه های متعدد خرید آنلاین و رفتار خرید مشتری پرداخته شده است. نتایج مطالعه ی آنلاین با 602 مشتری کره ای از یک فروشگاه کتاب آنلاین ، حاکی از این بود که اطلاعات کیفیت، کیفیت واسط کاربری و دیدگاه امنیت، بر روی رضایتمندی اطلاعات و مزایای رابطه ای تأثیر داشته، که این به نوبه ی خود  به میزان قابل ملاحظه ای مرتبط با تعهد سایت مصرف کننده و رفتار خرید واقعی میباشد.      &n, ...ادامه مطلب

  • یعنی تا این حد

  • به این نتیجه رسیدم که من ی آدم آرامش بر هم زنم!! کلا فقط خدا منو آفریده که زندگیه آرامش مادرم رو به هم بزنم... زندگیه پدرم رو بر هم بریزم... بین دوستی های خواهرم را به هم بزنم... روان عاشقانه پسردایی ام را برهم بریزم... خواب های شبانه زن دایی ام را از حضورم در زندگی فرزندش به هم بریزم... اعتقادات خانوادگی ام را به هم بریزم... زندگی جوان بی گناهی را به هم بریزم... آرامش زن بیوه ای را از ربودن فرزندش به هم بریزم... تمام اقوام و طایفه را برای نداشته هایم آشفته کنم و بینشان را بر هم بریزم... روابط کاری دیگران را از خفقان و گند بر هم بریزم... آرامش همکلاسی ام را از بودنم بر هم بریزم... و در انتها بیایم توی شرکتی که رئیسش داشت با خیال راحت و همان سبک سنتی فروش کارش را میکرد و میخورد و میریخت و میپاشید و میرفت مسافرت و کلی هم راضی بود از اوضاعش و به نظرش سودآور بود؛ و بروم روی مخش و بخوام ترفند های مدیریتی را اجرا کنم و بشوم برای خودم بیل گیتسی و بزنم تمام رویاهای رئسم را هم بر هم بریزم... چه آدم آشفته کن و روان پریش کنی ام من... چه آدم بی خاصیت و نادان صفتی ام... چه بیشعور از آرزوهای بلند با,یعنی تا این حد ...ادامه مطلب

  • ی تجربه تازه

  • امروز ی روز تعطیل بود... حسابی خوابیدم... نقاشی کشیدم و 2-3 ساعت دیگه وقت بزارم تمامه... با اینکه سالها بود دست به رنگ نزده بودم اما ازش راضی ام... اما در تکمیل ی روز خوب! ی اتفاق جالب افتاد و اون اینکه محمدی که دماغش رو نمیتونه بالا بکشه برا من آدم شده و گفت نمیتونه دیگه بیاد شرکت!! منم گفتم جفتتون به درک... والا ما هیچ جای دنیا ندیده بودیم بری مرخصی حقوقت سر جاش باشه!! مساعده بگیری وام بگیری مرخصی اس ام اسی بگیری بعد هنوز بهت بر بخوره بگن چرا زنگ نزدی خبر بدی داری میری مرخصی!! این من نیستم که ضرر میکنم؛ اتفاقا به قول رئیسه خیلی هم بد نشد؛ اونم بره یکی دیگه میاد؛ همینجور که این همه آدم میان و میرن توی شرکت های خصوصی... امیدوارم اونام به آرزوهاشون برسن!! اما برای یچیزی خیلی جالبه و اون اینکه من تا حالا فکر میکردم این آقایون همکار هستن که وقتی بهشون محبت میکنی چشم و رو ندارن؛ اما الان بهم ثابت شد که همه آدما بی چشم و رو هستن و تا وقتی داری براشون کاری انجام میدی خیلی هم خوبن و در اولین فرصت که چیزی به ضررشون و یا حتی خلاف میلشون باشه فقط و فقط منفعتشون رو در نظر میگیرن... تا حالا من در , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها