لذت های دنیایی

ساخت وبلاگ

یکی از بزرگترین معظلات زندگی من همیشه غذا خوردن بود! که به شدتی باهاش مشکل داشتم که گاهی چند روز یکبار هم درست و حسابی چیزی نمیخوردم و فقط در حد اینکه اسمش باشه چیزی خوردم دستی به غذا میبردم... 

البته غذای آماده و مامان پز این مشکل رو کمتر داشت اما خب همونم زیاد حال نمیکردم به صورتی که خیلی از وعده های غذاییم ماست بود و یا پلو ماست!

بالاخره اینکه تبدیل شده بود به ی درگیری ذهنی که چرا آدما باید بخورن! و همیشه فکر میکردم اگر خوردن نبود چقدر صنایع وابسطه به این مقوله هم نبود... بجز خود محصولات غذایی و طعم دهنده ها و کارخونه های تولیدی و انبارهای نگهداری و محصول و فصل برداشت که مستقیما به مقوله خوردن مربوط بود و صنعت لوازم اشپزخانه و بعد خود آشپزخونه توی منزل و حتی نیاز به ابزار و اشیا و بالاخره اینکه دستشویی و توالت و مواد شوینده مورد نیاز و بعد از اون هم رستوران ها و آشپزی و کتابهای مربوطه و رژیم و تغذیه و پزشکی و همه موارد مربوط به این بحث ها مثلا چاقی و مسمومیت و ناراحتی گوارشی و فست فود و سس و بالاخره نصف صنایع دنیا....

و در کل انسان شاید نصف بیشتر حرص و ولعش کم میشد... از طرفی دیگه خدا نمیتونست توی قران مردم رو به جو های عسل و مرغ های بریون آماده وعده بده! و نصف کارش کساد میشد!!

اونوقت این همه کار اضافی توی منزل وجود نداشت که خانما همش به این فکر کنن چی بپزن چی بخرن برای آشپزی بعد ظرف بشورن و بعد هم که برای نگهداری وسایل و سابیدن و تمیز نگهداشتنش کلی وقت الکی بزارن...

اما رئیسه میگه سه تا لذت کلا توی دنیا وجود داره... خوردن؛ خوابیدن؛ سکس...

اولا که این حرف رو میزد من نمیدونستم چه لذتی توی خوردن هست! برای همین شدیدا باهاش مخالف بودم... اما مقوله خواب رو خیلی دوست داشتم... چون یجورایی وقتی گرسنه هم هستی بخوابی خیلی از مشکلات حل میشه!

اما ی اتفاقی افتاد... و اون این بود که آرامش در خوردن موجب شد که من به لذتش برسم... وقت داشتن و فراغ از زمان و مکان آدم رو به لذت واقعی خوردن میکشونه... و من قبل از رئیسه شاید هیچ وقت اینو تجربه نکرده بودم...

بجز اینکه رئیسه بسیار آدم صبور و خونسردیه و این موجب میشه که همه کاراش رو با فراغ بال انجام بده و گاهی هم حتی از انجام نشدنش هم زیاد ناراحت نیست! عاشق خوردن هم هست...

همین قضیه موجب شد که با شروع آشناییمون و دقیقا از همون روز اول(ظهر اولی که شرکت موندیم) مقوله خوردن به یک تفریح تبدیل بشه... و بعد از اون تکرار این موضوع منو به این سمت سوق داد که امروز خوردن غذا برام ی سرگرمی و لذته... و البته آرزوی نشستن پشت ویندوساید رستوران ها و کافی شاپ ها مخصوصا اگر در قید زمان و مکان نباشی...

میدونم که اینو مدیون رئیسه هستم وگرنه من ادمی نبودم که از شیشلیک و چنجه و فورکی که داره جلز و ولز میکنه و استیکی که پر از سس شده احساس شعف بکنم و تازه بخوام با ملچ و ملوچ ابرازش هم بکنم!

مرسی شکمولبخند

بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 28 خرداد 1396 ساعت: 22:29