دلم میخواد یکی بی سر و صدا بیاد برم داره ببره ی جای سرسبز که پر از درخت و گل و سبزه و پروانه باشه... دلم برای جک و جونورهای رنگی رنگی تنگ شده...
دلم میخواد برم ی جایی که همش جنگل باشه... اینقدر عمیق که انتهاش معلوم نباشه... بعد ی کوله بندازم و راه بیفتم پیاده...برم و برم و با دنیای خودم حال کنم...
دوس دارم توی رطوبت جنگل بخوابم... دلم میخواد چادر بزنم و کنارش آتیش کنم...
دلم چایی آتشی میخواد و چندتا سیخ گوشت و جیگر...
دلم بوی قهوه میخواد...
دلم صدای جیرجیرک و قورباغه میخواد...
دلم ترس از تاریکی میخواد... تاریکی بی انتها... بی انتهاییه یک جنگل...
دلم رسما خر شده!
همین...
برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 46