نمیدونم

ساخت وبلاگ

اولا که امروز روز جهانیه زنه... 8مارس...

دوما مبارکم باشه که هنوز هستم... حتی یک زن...

اما در ادامه... 

نمیدونم باید چیکار کنم!

الان دقیقا ی عالمه کار انجام نشده دارم که اصلا نمیدونم باید چیکار کنم!!

همش تقصیر رئیسه...

هروقت مرخصی میگیره که کارای شرکت رو بکنه حتی ی ساعت درست هم وقت نمیکنه شرکت بمونه از بس که کار عقب افتاده شخصی داره... هروقتم میاد شرکت یا روی پاش بند نیست یا نگاهش دائم روی ساعته و یا اینکه اخیرا هم درگیر قولی که به مجید داده اس...

انگار با کش بستنش!! همینجوری فقط واسه خالی نبودن عریضه میاد و همینجوری هنوز هیچکاری رو سرو سامون نداده میره...

من واسه بعضی کارا اختیار تام ندارم... نیاز دارم برنامه هام هماهنگ باشه... اما نمیدونم چجوری اینجا نگهش دارم... هرچی هم میگم اصلا گوش نمیده... هفته آینده هم تمامش رو سر کاره... ی عالمه کار داریم اخر سالی... عصری جلسه داریم... ی جلسه آخر سال داریم... تسویه حساب داریم... قرارداد داریم... عیدی و پاداش داریم... کالای آخر سال داریم... تبلیغات داریم... و من موندم و ی عالمه علامت سوال!!!سوال

باید بدونم که دقیقا چه روزایی چه کارایی میخواد بکنه... که برنامه ریزی کنم هماهنگ کنم... قرار بزارم و این کارا... اما نمیدونمگریه

الانم حوصله کار کردن ندارم برای اینکه فکر میکنم ی عالمه کار دارم... و از اونجایی که کارام برنامه ریزی نشده دلم نمیخواد هیچ کار دیگه ای انجام بدم...

نمیدونم منتظر چه فرج و گشایشیه اما اون چیزی که ظاهر و باطن هست همینه که از ی ماه پیش مشخص بود این موقع از سال پولی نیست که بخواد 50 تومن رو بده به مجید... اما فکر میکنه قراره معجزه ای رخ بده!! همینه فرق حساب و کتاب و فکر و خیال...

باز خوبه سر موضوع طبیعت و دنت فعلا کوتاه آمده... اگر اونام میخواست بگیره که واویلا بود... واقعا نمیدونم چجوری میخواد حقوق بچه ها رو به قشنگیه پارسال بده... تازه ادعام میشد که ما امسال کلی برنامه داریم و نمیزاریم به گند بخوریم... چون پارسال واقعا اگر آخرین لحظه ها عباسی 2تومن پول نقد نیاوورده بود و امید از رجبی پول نگرفته بود و میلاد چک 800تومنیش رو پاس نکرده بود پول نداشتیم که با بچه ها تسویه کنیم... ولی خب به خیر گذشت... و وقتی همه بچه ها شاد و خندان و راضی از کارت پستال و گل از شرکت رفتن بیرون و حسابامون صفر شد... ی نفس راحت کشیدم و انگار همه تلاشام نتیجه داده بود...

اما امسال نمیدونم چیکار کنم واقعا مجید موجب اعصاب خوردیمون شده... 4 سال روی هم شده حالا میخواییم یهو تسویش کنیم... اونم با جیب خالی... به هیچ جا و هیچ کاری هم نمیرسیم... ولی خب از طرفی هم اگر میشد دندونش رو بکنیم و جمش کنیم خیلی خوب میشد... 

از ی طرف دارم به مسافرت فکر میکنم و دلم ذوق میکنه و از ی طرف این همه بی ذوقیه رئیسه رو میبینم و این همه خستگی که اصلا روی زمین نیست و دلم میگیره... 

بین این همه نمیدونم چیکار کنم ها؛ گیر افتادم و دارم دور خودم میچرخم و بیشتر از اینم از رئیسه نمیتونم انتظار داشته باشم چون بارها خودشم اعتراف کرده که همزمان بیشتر از یک کار رو نمیتونه تمرکز کنه و تازه الان خیلی هم شاهکاره که هم روی پروژه خونه هم روی مجید متمرکزه!!!

بنابراین من دیگه نمیتونم توقعی داشته باشم... اینکه روز جهانی زن باشه یا تسویه های آخر سال یا مسافرت در پیش یا جلسه یا هر چیز دیگه...

واقعا نمیدونم باید چیکار کنم...

بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 9:13