لیدی ژنده پوش

ساخت وبلاگ

ما که خودمون آدم نیستیم بریم خرید! یعنی آدمش نیستیم... از بس هم این مدت فقط به فکر این بودم که چجوری دو قرون و دو زار رو رو هم کنم کلا یادم رفته خودمم آدمم...

اما یهو روزگار قسمت کرد و دیشب از سر اجبار به ویترین گردی افتادیم و حصب اتفاق اونم ی مغازه ای که برای اولین بار میدیدمش و به نظر متفاوت بود...

شاید به سختی از چیزی خوشم بیاد و از قضا از اکثر کالاها و لباسهاش خوشم آمد...

از این همه هم دوباره از یکی دوتاش بیشتر تر خوشم امد... یجورایی ی ست باحال میشد... ی شلوار مشکی 90سانتی مشکی پاچه تنگ و ی کت کوتاه آستین سه ربع کرم با ی تک دگمه مشکی...

تصور پوشیدنش هم قشنگ بود... حتما شبیه یک لیدی میشدم...

اما لیدی خانم باید ورزش و پیاده رویش رو شروع کنه چون چربی قشنگای دور کمرش اولیه که دارن به دست میان و این یعنی بد...

حالا تصور کن ی لیدی خوش اندام و اپی شده و این تیپ... اووووف چقدر لیدی...

اما!

نخریدم!

یعنی اصلا به این فکر نکردم که بخوام این همه واسه خودم خرج کنم... که چی؟ 

لیدی بشی واسه کی؟

همچین خورده توی ذوقم که شاید عید نتونم برم مسافرت... 

اما من میرم...

به کسی اجازه نمیدم برای من تعیین تکلیف کنه...

میرم سیکس پک میشم...

تازه دیروز رفتم ازون لباس قشنگا هم خریدم... ازونا که خودمم از ستش خوشم میاد... خیلی هم جیگول و رنگی رنگی... الانم دارم دنبال شرتک میگردم... ازونا که با ی تاپ شل بالا ناف بپوشی جیگر میشی!!

بالاخره اینکه خرید نکردم و آمدم بیرون...

از تیپ خودم احساس بی خانمانی کردم...

دقیقا ژنده پوش شدم...

از بس دیگه برای خودم مانتو نمیخرم و بالاجبار همون قدیمی هارو میپوشم...

دلم میخواد دوباره مانتوهامو بریزم دور...

بجاش ی عالمه مانتو خوشگل و نو بخرم...

از این مقعه هم خسته شدم...

دلم میخواد برم موهامو خوشگل کنم... کاش میشد برم اکستنشن... اینجا هیچ چیز بدردبخوری نیست...

اما اینا همش رویاست...

روزای زیبای زندگی و من و زیبایی خیلی از هم دور شدیم...

خستگی و فرسودگی توی چشمام موج میزنه... دیگه نمیخندم... اونجور که باید شیطون نیستم... قهقهه نمیزنم...

دلم برای ی تیپ اسپرت شل و ول هم تنگ شده...

بیچاره ما...

بیچاره دلمون... 

بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 37 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 13:03