بفرما قهوه تلخ!

ساخت وبلاگ
داشتم فکر میکردم چرا شرکت ما مثل همه جاهای دیگه تعطیلات تابستانه و زمستانه نداره؟ همه شرکت های بزرگ؛ برای ی تجدید قوا هم که شده یکی دو روز میندازن سر تعطیلات پیش آمده و بالاخره یک هفته رو تعطیل میکنن زمستون یک هفته رو تابستون و اونوقت یا شیفت میشن توی این فاصله بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 28 خرداد 1396 ساعت: 22:29

یعنی ی ادم دیوونه میخواد که زن باشه!! نه! منظورم اینه که چقدر زنا دیوونه ان... نه اینکه تقصیر داشته باشن ها... کلا میگم... اصلا ولش کن...  خب دیگه همینی که هست... اما خب این کرمی که توی وجود خانما هست که میخوان خودشونو خوشگل کنن منظورمه... و تعجب از کار خدا بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 28 خرداد 1396 ساعت: 22:29

آخر هفته...  امروز اینقدر هوا خوب بود که خیلی دل کندن از رختخواب برام سخت بود... ی باد خنک صبحگاهی و ی سایه سنگین... همینجوری هی بهت میگفت بخواب بخواب بخواب... ولی خب نمیشد دیگه... اگر این تعطیلی های مسخره وسط هفته نبود و آخر هفته دو روز تعطیل بود من دیگه م بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 32 تاريخ : يکشنبه 28 خرداد 1396 ساعت: 22:29

یکی از بزرگترین معظلات زندگی من همیشه غذا خوردن بود! که به شدتی باهاش مشکل داشتم که گاهی چند روز یکبار هم درست و حسابی چیزی نمیخوردم و فقط در حد اینکه اسمش باشه چیزی خوردم دستی به غذا میبردم...  البته غذای آماده و مامان پز این مشکل رو کمتر داشت اما خب همونم بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 28 خرداد 1396 ساعت: 22:29

درسته که احساس بی نیازی میکنم اما غمگینم... بی نیازی با حسرت نداشتن میاد اما با شادی نمیاد... بی نیازی یعنی دیگه وقتی ادمارو میبینی حسرت اینو نخوری که کاش جای یکیشون بودی... دیشب رفتیم پدیده... خوب بود...  حالم خیلی خوب بود... هوا هم خوب بود... وبالاخره اینکه خوب بود... راجبه بحث زیبایی(حالا به ظاهر بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:17

امروز اختتامیه نمایشگاه عکاسی بود... نمیخواستم برم؛ یعنی برنامه ای نداشتم... عصر بود؛ بعد از ی پرخوابی عجیب به اصرار حدیث و به دعوت بقیه مجاب شدم که برم... البته خیلی هم بد نبود... یجورایی وقت آدم گذرونده میشه...  رئیسه میگه جمعه ها همراشون جایی نرو؛ بمون خونه استراحت کن؛ اما خب تنهایی برای من بیشتر بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:17

وای باز شنبه... البته جمعه از شنبه بدتره ها... اما نمیدونم چرا من حالم شنبه ها هم خوب نمیشه... الان در حد تیم ملی بی حالم... دیشب یهو این معده شروع کرد آلارم دادن... ساعت از 1 گذشته بود... داشتم به خودم میپیچیدم... از اون طرف هم ارامبخش خورده بودم... داشتم بیهوش میشدم... ی اوضاعی بود... بلندشدم نشست بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:17

+ رسما دلم میخواد یکی بی سر و صدا بیاد برم داره ببره ی جای سرسبز که پر از درخت و گل و سبزه و پروانه باشه... دلم برای جک و جونورهای رنگی رنگی تنگ شده... دلم میخواد برم ی جایی که همش جنگل باشه... اینقدر عمیق که انتهاش معلوم نباشه... بعد ی کوله بندازم و راه بیفتم پیاده...برم و برم و با دنیای خودم حال بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 45 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:17

کمتر پیش میاد که چند روز بشه پشت سر هم تعطیل باشه که من بتونم جیم بزنم... و اصولا من از جمله اونایی نیستم که شامل مرخصی های طولانی بشم!! همیشه آخرین نفری که از شرکت میره منم و اولینی که میاد باید من باشم... ی روزم که برم مرخصی باید به صورت آنلاین باشم و اینقدر زنگ و تلفن و پیام جواب بدم تا کچل بشم!! بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:17

+ ی آرزوی خنده دار امروز داشتم خیابون قدم میزدم و فکر میکردم چقدر همه چیز از نظرم به اسم زندگی مسخره میاد!! همین روزمرگی های مردم... همین برای کار و دنبال کار دویدن ها...  نمیدونم شاید هدفی پشتش باشه یا شادم نباشه... مهم اینه که من هیچ هدفی ندارم... داشتم به در و دیوار مغازه ها نگاه میکردم... هیچ بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:17

+ وسیله های آدما مثل انسان های اولیه! یا ادم فضایی هایی که میان زمین! یا اصحاب کهف! نمیدونم چی برازنده تره! بالاخره مثل حال همینا... رفتم توی مغازه که ازین لوازم تزئینی و مختصر و مفید داشت... بهش میگن جهیزیه... رفتم ی کلمن بخرم... بعد یهو نگاه کردم دیدم وای چقدر چیزای قشنگ قشنگ داره... باورم نمیشد بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:17

داشتم فکر میکردم رئیسه چه راحت منو ترک داد و خودم نفهمیدم!! و این همه بال بال زدن منم هیچ فایده ای نداشت... از کم آمدن ها و نیامدن ها شروع شد و بعدم تو نیا و من میام... بعد هم روزی ی زنگ و شبا یک خط درمیون پیام و بعد از کلاس زبان هم که همه بهانه های بیرون رفتنا تعطیل شدو بعد هم هرچی گفتم صرف کن این بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:17

+ خستگی امشب اینقدر رئیسه صداش خسته بود که از اینکه عصری بهش اون حرفارو زدم دلم سوخت... حق داره خب تمام شبانه روزش رو یکی دو هفته ای هست داره کار میکنه... البته تازه میتونه منو درک کنه که چه جونی داشتم اما بالاخره ادما خسته میشن... فقط کییف میداد ی جای آروم مثل همون انزلی باشه و ی هوای خوب و ی آرا بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:17

+ خدایا شکرت میگن اگر در مورد آرزوهات حرف بزنی و خیال پردازی کنی حتما بهشون میرسی... من نمیدونم چرا واسه من جواب نمیده!! من الان یک ماهه دارم رابه تعطیلات حرف میزنم... ده روز برنامه ریزی میکردم توی رویاهام و جا پیدا میکردم... یک هفته التماس میکردم و دنبال راهکار بودم... که از این چند روز تعطیلاتم بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:17

من الان میمیرم... اینقدر بدنم ضعف داره که احساس میکنم الان تمام میشم... ی شب کامل بی خوبی کشیدم... ی روز کامل پیاده روی کردم... 24 ساعته هیچی نخوردم... و حالا پری آمده دارم میمیرم... نمیتونم حتی روی صندلی بشینم... اصلا حوصله ندارم که با کسی حرف بزنم بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 18:32

اینقدر فکرم خسته اس که اصلا معنیه مقاومت و سعی کردن و صبر کردن و خواستن برای تغییر رو نمیفهمم... الان فقط میخوام یا معجزه بشه و همه چی رو فراموش کنم؛ یا بمیرم و همه چی تمام بشه... وگرنه هیچ برنامه ای برای تغییر یا حس خوب یا هر کوفت دیگه ای ندارم... ح بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 18:32

بله و بلا! نمیتونم جلوی خنده ام رو بگیرم... آخ آخ از بس توی دلم خندیدم دلدرد شدم... خیلی با حال بود... همچین دلم به غش و ضعف افتاد از این اتفاق که با همه بی حسی که توی وجودم موج میزنه همینجوری دارم ولو میشم از خنده... بیچاره این مرده از خجالت... هی بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 18:32

امروز داشتم ی فیلم میدیم که ی قسمتش تایلند بود... با اینکه نرفتم اما از تعریفای رئیسه و یاد اینکه ی روزی اینجا بوده با ذوق به تصاویرش نگاه کردم... بعد یهو همه خاطرات سفرش و عکسایی که فرستاده بود و چت هاش یادم آمد... کلا ی پوشه داره توی لب تابم که همه بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 18:32

امروز خیلی از دیروز بهتر بودم...  با همون حس خوب دیشب بیدار شدم...  دوباره هم دارم قرصم رو میخورم... برای همین میدونم که بهتر میشم... میخواستم امروز برم دکتر که علی دیروز ماشینش رو بی خبر فروخت! شاید اگر گفته بود داره 9.5 میفروشش ی فکری بر بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 45 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 18:32

چه شب عجیبی بود دیشب... چقدر یهویی و چقدر متفاوت... همیشه فکر میکردم دیگه حس متفاوتی توی این دنیا نیست که من تجربه نکرده باشم و اصلا دیگه حس و حالی نیست که برام جدید باشه و بتونه منو سر ذوق بیاره... اما دیشب دوتا حس جدید تجربه کردم... خیلی جدید... کا بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 44 تاريخ : جمعه 29 ارديبهشت 1396 ساعت: 2:21